به خرقان که رسیدیم، اذان عصر بود. وارد بقعه شدم، و پس از فاتحه به سمت محراب رفتم. دو سجاده بود، برای نماز. جلوتر برادری از اهل سنت ایستاده بود و مشغول عبادت بود. ایستادم به نماز عصر، و پس از آن اندیشه در باب خویشتن و گفتگو با خالق. از صبح ذکر بایزید در تذکرة الاولیا را خوانده بودم و پر از فکر بودم. پر از افسوس، پر از سرشکستگی. پر از خالی.
دست به قرآن بردم و گشودم، به این خواسته که خدای تبارک آیه مناسب با آن حال و هوا نصیبم کند و سخنی از این باب بگوید. اندکی که خواندم، به این آیه رسیدم:
"ای مردم، مثلی زده شد. پس بدان گوش فرا دهید: کسانی که جز خدا می خوانید هرگز حتی مگسی نمی آفرینند، هرچند برای آن اجتماع کنند. و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی تواند باز پس گیرند..."
به اینجا که رسید، به مگس روی دستم نگاه کردم، همان که در این چند دقیقه کلافه ام کرده بود و مدام حواسم را پرت میکرد. پوزخندی زدم و گفتم: خداوندا، ما نیز همچون آنان که گفتی ناتوانیم. و دیدم که خدا پیشتر جواب داده بود: "طلب کننده و مطلوب هردو ناتوانند" (حج-73)
و در ادامه این چنین گفت: "قدر خدا را آنچنان که در خور اوست نشناختند..." سخت لرزیدم، نه فقط از اینکه قدر خدا را نشناختم، از اینکه ساعتی پیش، حکایت بایزید را میخواندم در شنیدن همین آیه، وسرکوفتن او به منبر...
حقا، که حضرت حق خوب اشارتی کرد و خوب با بنده اش سخن گفت
از لذت این آیات، با دوربینم خاطره ای ساختم، از این آیات و محراب شیخ ابوالحسن خرقانی
پ.ن: در حقانیت این بزرگان هنوز چیزی نمیدانم. اما ما را به عاقبت گذشتگان چه کار. اُنظَر الی ما قال. گفته هایشان اگر به خدات میرساند بشنو، اما راهشان پیش مگیر و معصومشان مشمار. به یقین، مرتبت رسول و جانشینانش از هرکس بالاتر است، و آنها از هرکس برای پیروی سزاوارتر
والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم
دست به قرآن بردم و گشودم، به این خواسته که خدای تبارک آیه مناسب با آن حال و هوا نصیبم کند و سخنی از این باب بگوید. اندکی که خواندم، به این آیه رسیدم:
"ای مردم، مثلی زده شد. پس بدان گوش فرا دهید: کسانی که جز خدا می خوانید هرگز حتی مگسی نمی آفرینند، هرچند برای آن اجتماع کنند. و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی تواند باز پس گیرند..."
به اینجا که رسید، به مگس روی دستم نگاه کردم، همان که در این چند دقیقه کلافه ام کرده بود و مدام حواسم را پرت میکرد. پوزخندی زدم و گفتم: خداوندا، ما نیز همچون آنان که گفتی ناتوانیم. و دیدم که خدا پیشتر جواب داده بود: "طلب کننده و مطلوب هردو ناتوانند" (حج-73)
و در ادامه این چنین گفت: "قدر خدا را آنچنان که در خور اوست نشناختند..." سخت لرزیدم، نه فقط از اینکه قدر خدا را نشناختم، از اینکه ساعتی پیش، حکایت بایزید را میخواندم در شنیدن همین آیه، وسرکوفتن او به منبر...
حقا، که حضرت حق خوب اشارتی کرد و خوب با بنده اش سخن گفت
از لذت این آیات، با دوربینم خاطره ای ساختم، از این آیات و محراب شیخ ابوالحسن خرقانی
پ.ن: در حقانیت این بزرگان هنوز چیزی نمیدانم. اما ما را به عاقبت گذشتگان چه کار. اُنظَر الی ما قال. گفته هایشان اگر به خدات میرساند بشنو، اما راهشان پیش مگیر و معصومشان مشمار. به یقین، مرتبت رسول و جانشینانش از هرکس بالاتر است، و آنها از هرکس برای پیروی سزاوارتر
والله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم