1. امروز در خبرها دیدم عبدالله نوری در دیدار با دختران میرحسین ابراز امیدواری کرده که با تغییر ترکیب شورای امنیت روند ماجرا به سمت رفع حصر پیش برود. همزمان، برای مسائل فقهی سری به سایت مرحوم آیت الله منتظری زدم، دیدم کتابچه ای را به صورت الکترونیک منتشر کرده اند که گزارشی است از 5 سال حصر ایشان، بیشتر ناظر بر مستندات مطبوعاتی آن دوران. مجموعه خیلی خوبی است، خواندنش را به طور اکید به همه توصیه می کنیم، خصوصا از صفحه 130 به بعدش را. (اینجا می توانید بخوانید و دانلود کنید). این کتاب را که می خواندم چند نکته مهم به ذهنم رسید. اول از همه اینکه وقتی وقایع آن دوران را بررسی می کنم، می بینم شاید قوی ترین شکل جنبش ها و فشارهای اجتماعی در سال های 76-80 شکل گرفته است. به دنبال حمله به بیت آیت الله منتظری و به دنبالش حصر ایشان، کسبه نجف آباد اعتصاب می کنند. در ایام محرم آن سال شعارها و محور صحبت های هیئات همه به سمت آیت الله منتظری است. رسانه ها که در آن دوران جان تازه ای گرفته اند با تمام توان این وقایع را پوشش می دهند. اما هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی روایاتی در روزنامه ها ذکر می شود که وقتی نمایندگان ریاست جمهوری مثل معاون وزیر بهداشت بعد از نا به سامانی وضعیت سلامت آقای منتظری برای عیادت ایشان و اطمینان از سلامتشان می روند، اجازه ملاقات نمی یابند و به ایشان گفته می شود حتی خود رئیس جمهور هم بیاید اجازه نمی دهیم! این در حالی است که حکم حصر به دستور رئیس جمهور (به عنوان رئیس شورای عالی امنیت) صادر شده بود.
مشابه این مسئله را در همان سال ها درباره خود عبدالله نوری می بینیم، که قبلاً هم اشاره کرده ام. عبدالله نوری وزیر کشور خاتمی، رای اول تهران در انتخابات شورای شهر و مطرح ترین گزینه برای ریاست مجلس آینده بود. روزنامه اش (خرداد) یکی از پرمخاطب ترین ها بود. چنین شخصیتی وقتی دادگاهی می شود (که علت دادگاهی شدنش آن هم درست قبل از انتخابات مجلس بر همگان روشن بود)، دفاعیاتش می آید روی تیتر اول روزنامه ها. هرچه دلش می خواهد می گوید. کتاب دفاعیاتش (شوکران اصلاح) خیلی سریع چاپ می شود و در مدت کوتاهی به چاپ هفدهم می رسد، چیزی قریب به 50 هزار نسخه در کمتر از یک سال! احتمالا رکورد بیشترین نرخ (Rate) فروش را داشته باشد. با همه این شرایط حکم دادگاه صریح و محکم است: 5سال زندان. بعد از صدور حکم، تجمعات و اعتراضات گسترده شکل می گیرد، چیزی شبیه به همان اعتراضات مرتبط با آقای منتظری، و البته مقداری شدید تر. روزنامه ها نه تنها اعتراضات را پوشش خبری می دهند و فضای پرالتهاب را به گوش همه می رسانند، بلکه به طور رسمی تبلیغات احزابی چون جبهه مشارکت را برای دعوت به تجمع در دانشگاه تهران چاپ می کنند، چیزی که گمان نمی کنم از ابتدای انقلاب تا کنون سابقه داشته باشد. برای چند روز تجمعات مهمی هم در دانشگاه شکل می گیرد. اما نتیجه، چیزی نیست جز اجرای محکم حکم. نوری به زندان می رود.
مشابه این ها را اگر بگردیم احتمالاً باز هم می بینیم. خلاصه کلام این که آن دولت اصلاحات بود و شورای شهر اصلاحات و رسانه های اصلاحات و بعد هم مجلس اصلاحات، در کنار آنها این همه فشار اجتماعی ایجاد شد و باز هم کار خاصی نتوانستند بکنند. اگرچه حاکمیت الان حاکمیت آن موقع نیست، اما مردم هم مردم آن موقع نیستند، این تجربه ای است که در گذشته نه چندان دور شکل گرفته و بعید نیست که باز هم تکرار شود، بالاخص که الان دیگر نه دولت اصلاحات هست، نه مجلسش، نه شورای شهرش. این حرف آقای نوری، اگر نگوییم ساده انگارانه، باید گفت بسیار امیدوارانه است که با تغییر شورای امنیت همه چیز تغییر کند. به نظرم باید یک فکری کرد، یک مطالعه ای میخواهد که ببینیم چه شد که نشد، و چه باید بشود که این فشارها یا به اصطلاح جنبش های اجتماعی اثربخش باشد. حالا چه در رابطه با حصر، چه در رابطه با سایر مسائل. این یک!
2. موسویان که از نزدیکان روحانی است، اخیراً مصاحبه ای داشته و از سابقه اعتدال گرایی گفته و از فعالیت های سیاسی تیم روحانی. نکته مهمی را اشاره می کند که به نظرم بسیار قابل تامل است. می گوید سال 88 آقای هاشمی 4 نفر را پیشنهاد می کند به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری: روحانی، ولایتی، ناطق نوری و لاریجانی. این حکایت از چند جهت حائز اهمیت است: نخست اینکه هر چهار کاندیدای مورد نظر هاشمی عملاً اصولگرا هستند، هرچند اصولگرایانی که سر سازش بیشتری با اصلاح طلبان دارند. این یادآور مواضع خود ما در دفاع از هاشمی است، که او به قولی "میوه گس اصلاحات است" (که من همان موقع هم گفتم هاشمی چه گس چه شیرین بیشتر ریشه است تا میوه) و خلاصه می توان گفت که هاشمی هرچه باشد عنصر اصلاحات نیست. و این هم یادمان باشد که روحانی همان هاشمی دوم است و از چنین چارچوبی خارج شده است، از دل چنین چهارگانه ای! این جا آن تذکر امیرعباس یادم می آید که ما خواستمان را از خاتمی به هاشمی تقلیل دادیم، و بعد از آن ردصلاحیت توهین آمیز باز هم قناعت کردیم و کاندیدایمان شد چنین کسی. یعنی این آدم از حداقل های مطلوب ما هم کمتر است، و حالا با شنیدن این ترکیب چهارنفره بهتر می توان فهم کرد که این آدم چقدر از حداقل ما پایین تر است! مقصود اینکه متناسب با حال و اوضاعش باید از او انتظار داشت، انتظار ما یک نفر مثل خاتمی و موسوی نباید باشد، هرچند می توانیم انتظار داشته باشیم که لااقل سرقول ها و وعده هایش بماند.
نکته دوم حضور روحانی و ولایتی در یک چارچوب است. ولایتی که تمام این ایام گفته می شد شخص مورد اعتماد رهبری است و البته جامعه روحانیت هم رویش نظر داشت، و حالا همه پیکان ها به سویش نشانه رفته و یکی پس از دیگری نیشش میزنند، حالا معلوم می شود که از چهارسال پیش مورد نظر هاشمی بوده، و البته همه ما میدانیم که هاشمی جایی نمی خوابد که زیرش آب برود. اگرچه اینها هیچ کدام تایید نمی کند ولایتی مهره هاشمی در انتخابات بوده است، اما به هرحال این تئوری آن قدرها هم دور از ذهن نباید باشد. نکته بعدی هم اینکه هاشمی از آن زمان به دنبال یک کاندیدای نو بود و از این کهنه گرایی که هربار می رویم سراغ خاتمی و میرحسین و هاشمی و امثالهم، از این رفتار فراری است. و این خیلی مهم است. به نظرم هاشمی در این چهارسال ثابت کرد عمیق ترین و قوی ترین بینش سیاسی را دارد. از این آدم باید خیلی چیزها یادگرفت، از جمله این که این قدر روی مهره های سوخته تمرکز نکنیم.
مشابه این مسئله را در همان سال ها درباره خود عبدالله نوری می بینیم، که قبلاً هم اشاره کرده ام. عبدالله نوری وزیر کشور خاتمی، رای اول تهران در انتخابات شورای شهر و مطرح ترین گزینه برای ریاست مجلس آینده بود. روزنامه اش (خرداد) یکی از پرمخاطب ترین ها بود. چنین شخصیتی وقتی دادگاهی می شود (که علت دادگاهی شدنش آن هم درست قبل از انتخابات مجلس بر همگان روشن بود)، دفاعیاتش می آید روی تیتر اول روزنامه ها. هرچه دلش می خواهد می گوید. کتاب دفاعیاتش (شوکران اصلاح) خیلی سریع چاپ می شود و در مدت کوتاهی به چاپ هفدهم می رسد، چیزی قریب به 50 هزار نسخه در کمتر از یک سال! احتمالا رکورد بیشترین نرخ (Rate) فروش را داشته باشد. با همه این شرایط حکم دادگاه صریح و محکم است: 5سال زندان. بعد از صدور حکم، تجمعات و اعتراضات گسترده شکل می گیرد، چیزی شبیه به همان اعتراضات مرتبط با آقای منتظری، و البته مقداری شدید تر. روزنامه ها نه تنها اعتراضات را پوشش خبری می دهند و فضای پرالتهاب را به گوش همه می رسانند، بلکه به طور رسمی تبلیغات احزابی چون جبهه مشارکت را برای دعوت به تجمع در دانشگاه تهران چاپ می کنند، چیزی که گمان نمی کنم از ابتدای انقلاب تا کنون سابقه داشته باشد. برای چند روز تجمعات مهمی هم در دانشگاه شکل می گیرد. اما نتیجه، چیزی نیست جز اجرای محکم حکم. نوری به زندان می رود.
مشابه این ها را اگر بگردیم احتمالاً باز هم می بینیم. خلاصه کلام این که آن دولت اصلاحات بود و شورای شهر اصلاحات و رسانه های اصلاحات و بعد هم مجلس اصلاحات، در کنار آنها این همه فشار اجتماعی ایجاد شد و باز هم کار خاصی نتوانستند بکنند. اگرچه حاکمیت الان حاکمیت آن موقع نیست، اما مردم هم مردم آن موقع نیستند، این تجربه ای است که در گذشته نه چندان دور شکل گرفته و بعید نیست که باز هم تکرار شود، بالاخص که الان دیگر نه دولت اصلاحات هست، نه مجلسش، نه شورای شهرش. این حرف آقای نوری، اگر نگوییم ساده انگارانه، باید گفت بسیار امیدوارانه است که با تغییر شورای امنیت همه چیز تغییر کند. به نظرم باید یک فکری کرد، یک مطالعه ای میخواهد که ببینیم چه شد که نشد، و چه باید بشود که این فشارها یا به اصطلاح جنبش های اجتماعی اثربخش باشد. حالا چه در رابطه با حصر، چه در رابطه با سایر مسائل. این یک!
2. موسویان که از نزدیکان روحانی است، اخیراً مصاحبه ای داشته و از سابقه اعتدال گرایی گفته و از فعالیت های سیاسی تیم روحانی. نکته مهمی را اشاره می کند که به نظرم بسیار قابل تامل است. می گوید سال 88 آقای هاشمی 4 نفر را پیشنهاد می کند به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری: روحانی، ولایتی، ناطق نوری و لاریجانی. این حکایت از چند جهت حائز اهمیت است: نخست اینکه هر چهار کاندیدای مورد نظر هاشمی عملاً اصولگرا هستند، هرچند اصولگرایانی که سر سازش بیشتری با اصلاح طلبان دارند. این یادآور مواضع خود ما در دفاع از هاشمی است، که او به قولی "میوه گس اصلاحات است" (که من همان موقع هم گفتم هاشمی چه گس چه شیرین بیشتر ریشه است تا میوه) و خلاصه می توان گفت که هاشمی هرچه باشد عنصر اصلاحات نیست. و این هم یادمان باشد که روحانی همان هاشمی دوم است و از چنین چارچوبی خارج شده است، از دل چنین چهارگانه ای! این جا آن تذکر امیرعباس یادم می آید که ما خواستمان را از خاتمی به هاشمی تقلیل دادیم، و بعد از آن ردصلاحیت توهین آمیز باز هم قناعت کردیم و کاندیدایمان شد چنین کسی. یعنی این آدم از حداقل های مطلوب ما هم کمتر است، و حالا با شنیدن این ترکیب چهارنفره بهتر می توان فهم کرد که این آدم چقدر از حداقل ما پایین تر است! مقصود اینکه متناسب با حال و اوضاعش باید از او انتظار داشت، انتظار ما یک نفر مثل خاتمی و موسوی نباید باشد، هرچند می توانیم انتظار داشته باشیم که لااقل سرقول ها و وعده هایش بماند.
نکته دوم حضور روحانی و ولایتی در یک چارچوب است. ولایتی که تمام این ایام گفته می شد شخص مورد اعتماد رهبری است و البته جامعه روحانیت هم رویش نظر داشت، و حالا همه پیکان ها به سویش نشانه رفته و یکی پس از دیگری نیشش میزنند، حالا معلوم می شود که از چهارسال پیش مورد نظر هاشمی بوده، و البته همه ما میدانیم که هاشمی جایی نمی خوابد که زیرش آب برود. اگرچه اینها هیچ کدام تایید نمی کند ولایتی مهره هاشمی در انتخابات بوده است، اما به هرحال این تئوری آن قدرها هم دور از ذهن نباید باشد. نکته بعدی هم اینکه هاشمی از آن زمان به دنبال یک کاندیدای نو بود و از این کهنه گرایی که هربار می رویم سراغ خاتمی و میرحسین و هاشمی و امثالهم، از این رفتار فراری است. و این خیلی مهم است. به نظرم هاشمی در این چهارسال ثابت کرد عمیق ترین و قوی ترین بینش سیاسی را دارد. از این آدم باید خیلی چیزها یادگرفت، از جمله این که این قدر روی مهره های سوخته تمرکز نکنیم.