پست قبلي به ظاهر باب ميل هيچ كس نبود. گرچه "باب ميل ديگران بودن" نيست كه اين پست ها رو ميسازه، اما به هرحال برام مهمه كه بقيه چي فك ميكنن. وگرنه كه نمي نوشتم...
اگه بخوام درست شرح بدم، بايد از سوره حضرت يوسف شروع كنم، سوره اي كه بسياري از اصول تشيع از انتظار و ولايت و شفاعت و... توش اومده. درسته كه مسئولين محترم مثل خيلي از موارد ديگه تمام سعيشونو در تخريب اين داستان پرارزش كردن، ولي واقعن اگه بخوايم بازم بهش فك كنيم جا داره.
يكي از جاهايي كه به حرفاي قبليم مربوط ميشه، اون جاييه كه حضرت يوسف براي رهايي از زندان از دوستش كمك مي خواد و سه سال بيشتر موندگار ميشه و الي آخر...
ماجراي ما كما بيش همينه. ما مدتهاست كه از ظهور فقط و فقط حرف ميزنيم. مدتهاست كه نظرمون راجع به ظهور يه اميد كمرنگه، اينكه يه روزي بالاخره همه چي درست ميشه، و اينكه حالا چه ميشه كرد و چه بايد كرد صرفن حكم سرگرمي رو داره واسه ما.
زمان انتخابات، همه ما اميد داشتيم كه موسوي رئيس جمهور بشه و زندگي از اين فلاكتي كه هست در بياد. فقط همين. هيچ وقت به اين فكر نكرديم كه موسوي انتخاب بشه تا زمينه بازگشت حضرت فراهم بشه. زمان انقلاب هم همه به اميد امام و جمهوري اسلامي بودن. يعني همه فقط به اين فكر مي كنن كه مشكل امروزشون برطرف بشه، كسي كاري نداره كه اتفاقات امروز چه تاثيري روي زمان ظهور داره. يعني اگه يه روزي بياد كه همه جا آروم و گل و بلبل باشه ديگه هيچ كس هيچ نيازي به ظهور احساس نمي كنه، كه اين همون ذات خودخواه و كوته بين انسانه (اگرچه كه شايد اميدي كه ما به فردامون داريم، در درونش اميد به ظهور هم بگنجه، اما هيچ وقت اصل هدف ظهور نبوده، اصل هدف خودمون بوديم و آسايش جسمي و روحيمون)
و اين همون جاييه كه فك مي كنم اشتباه كرديم و داريم دور باطل ميزنيم. ما به جاي اينكه اميدمون اين باشه كه يه روزي- كه ميتونه خيلي نزديك باشه- يكي مياد و همه چيز رو براي هميشه درست مي كنه، از ديگران كمك مي خوايم، اميد بستيم كه فلاني رئيس جمهور ميشه يا فلان حكومت ايجاد ميشه و آزادي و دموكراسي و همه به خير و خوشي و...
بله بله، ميدونم، شكي درش نيست كه ما بايد براي اصلاح امور جهان امروز تلاش كنيم، شكي درش نيست كه بايد امر به معروف و نهي از منكر داشته باشيم، شكي نيست كه جهاد و مبارزه با ظلم هنوز هم همون حكم جهاد صدر اسلامو داره، شكي نيست كه تلاش براي رفاه خلق هنوز هم مثل زمان پيامبر و حضرت علي ارزش داره. اما توي همه اينا نيته كه مهمه.
الاعمال بالنيات، يعني همين. يعني اگه تو اين كارو انجام دادي كه به رفاه برسي، اگه اين جهاد رو كردي كه روحيه ظلم ستيزيتو آروم كني، ثوابشو ميبري، اما اين كار تو به تنهايي كمكي به ظهور انجام نداده، چون خواست تو اين نبوده، دليل انجام اين كار اين نبوده كه يه روز همه چي خوب بشه. لااقل دليل اصلي و اولي اين نبوده.
برگرديم به بحث قبليمون. توي اين چن وقت، من يه حرفيو بارها تكرار كردم. اينكه چطور ميشه با طرف مقابل كنار اومد و حرف رو بهش فهموند، در حالي كه حاضر به گوش دادن نيست، درحالي كه همه ما رو ملحد و ضداسلام ميدونه، و البته خيلي از ما هم اونا رو قاتل و جاني و نفهم و... اينكه چه طور ميشه اين غائله فعلي خاتمه پيدا كنه و همه چيز خوب و خوش وخرم بشه. چطور ميشه كه مردم ما ديگه به جون هم نيفتن و مشكلاتشون برطرف بشه و فرهنگشون اصلاح بشه و هزارتا آرزوي ديگه. اما وقتي خوب نگاه مي كنيم چي مي بينيم؟ اينكه از زمان شروع اين غائله، وضعيت بهتر نشده، كه بدتر هم شده. هرروز تهديدهاي داخلي جدي تر، تلاش براي حذف يه تفكر خاص بيشتر، افراطي گري در هر دو طرف بيشتر، امكان گفتگو و بررسي مشكلات و حل اختلاف نظرها كمتر و كمتر... دوستان من، بيايم واقع بين باشيم. اين قضيه حل شدني نيست. بهشتي كه ما اميدشو داريم، اون روزگار سبزي كه ما بهش فك مي كنيم، هرگز نخواهد آمد. واقع بين باشيم، وضعيت مملكت درست مثل شكافيه كه هرلحظه در جامعه عميق تر ميشه و ترميمش سخت تر. واقع بين باشيم، اميدي كه ما ازش حرف ميزنيم، صرفن يه مسكنه، براي دردهامون، براي اينكه بتونيم بر افسردگيمون غلبه كنيم، گرچه واقعن هم حق داريم افسرده باشيم... بله، اميد قشنگه، درست مثل همون شعر بي نظيري كه توي اون پست نوشته بودم، اما همه ميدونيم كه اين اميد از دو حال خارج نيست:
حالت اول اينكه يه اميد واهيه، چيزي كه من فكر مي كنم.
حالت دوم اينكه نيازمند يك معجزه است تا ثمر بخش باشه، و اين معجزه اگر هم اتفاق بيفته در حقيقت كمكي به ما نمي كنه، چون همين اتفاقات باز هم تكرار خواهند شد، آن هم در آينده نه چندان دور
اما هدفم از اين همه روضه نااميدي... چيزي كه توي اون پست گفتم اين بود: نااميد نيستم، اميدم رو به جاي ديگه بستم.
من اميد ندارم كه جنبش سبز بتونه توي جامعه تغييري ايجاد كنه، بلكه فك مي كنم اگه قراره تغييري ايجاد بشه لطف مكرمي است از جانب حق، كه بستگي به لياقت ما براي پذيرش اين لطف و مرحمت داره.
نمي گم بايد در مقابل اين همه ظلم سكوت كرد، هرگز! ما موظفيم به شكستن سكوت. اما بدونيد كه جنبش سبز نيست كه نجات دهنده ماست. جنبش سبز حتي اگر هم به حق باشه، حكم همون دوست حضرت يوسف رو داره.
آنچه كه در نهايت نجات بخش واقعي اين امت فشل و به هم ريخته ميشه، بازگشت منجيه. هر اميدي به غير از اين، صرفن دور كننده از نجات واقعيه.
شايد ما تا حالا بعضي احاديث رو مي شنيديم و باور نمي كرديم و يا اون طور كه دلمون مي خواست معني مي كرديم. اما حالا همه اونا كنار هم به خوبي معني ميده (احاديث نقل به مضمون):
1. هر پرچمي كه پيش از پرچم حضرت حجت برافراشته شود طاغوت است. نه اينكه هيچ قيامي نبايد شكل بگيره، بلكه هرقيامي كه وصل به قيام ايشون نباشه و هدفش و شعارش واقعن آمادگي براي ظهور نباشه بي فايده است، درست چيزي كه توي اين سي سال انقلاب شعارشو دادند و عمل نكردند...
2. از جمله شرايط ظهور، اينه كه مردم از هر حكومت ديگري نااميد شده باشند. خيلي از مردم ما به همين جمهوري اسلامي اميد بستن. خيلي ها آرمانشهرشون جمهوري اسلامي بود، به طوري كه فراموش شد هدف چيز ديگه است، جمهوري اسلامي هم صرفن يه راهه براي رسيدن به هدف. كار به جايي رسيد كه يه احمقي برگشت گفت ا.ن انقد خوب كار مي كنه كه مردم ما نيازي به امام زمان ندارن. و اين شكلي بود كه دور شديم از هدف اصلي. حالا وقتي همه دواي دردشونو جمهوري اسلامي (یا هر حکومت دیگه ای، سکولار و دموکراتیک و فلان) مي بينن، كي مياد واسه ظهور واقعن دعا كنه؟
3. به خدا سوگند شيعيان از ما دور نمي شوند، مگر به واسطه گناهانشان. ميدونيد اين دور شدن يعني چي؟ فکر میکنم صرفن اين نيست كه ما توي زندگي روزمره چقد با حجت خدا ارتباط داريم. اگرچه كه اين مهمه، اما مهم تر اينه كه اگه ما واقعن كسي رو دوست داريم براش تلاش كنيم. مهم اينه كه ما هركاري مي كنيم به اميد تموم شدن غيبت و به پايان رسيدن بدبختي جهان باشه. و ما، به واسطه گناهانمون، هربار فراموش كرديم اين رو. و در نهايت هيچ كدوم هيچ تلاشي نكرديم و فقط ناليديم كه چه زندگي گندي و فقط شعار داديم كه اللهم عجل لوليك الفرج
سوال اينه كه چه تغييري بايد صورت بگيره؟
از من بپرسيد، ميگم اين جنبش سبز رو نه به خاطر مردم، و نه به خاطر ظلمي كه بهمون رفته، كه به خاطر نزديك شدن ظهور حمايت كنيد، كه اگر اين چنين شد، انحرافات جنبش رو هم به درستي مي بينيد و به وقتش ترك مي كنيد.
و ديگر اينكه به شناخت حضرت مهدي و اهميت برگشتش تذكر بديم و هرجايي كه ميتونيم معرفيش كنيم و بگيم كه همه اين بدبختي ما از عدم وجود يه رهبر لايق و كامله و اين بدبختي ها حل نميشه مگر به ظهور و ظهور از ما دور نميشه مگر به گناه ما و بي اهميتي به ظهور و عدم احساس نياز.
بدونيم، و به همه بفهمونيم، درد اين جامعه، و درد اين جهان، هرگز و با هيچ ترفندي واقعن و تمامن حل نميشه، مگر با ظهور منجي. و هروقت اينو با تمام وجود فهميديم و حس كرديم، اون وقت بريم دعا كنيم...
اميدوارم صحبتام به اندازه كافي روشن و غيرشعاري بوده باشه، من سعي خودمو كردم، اينكه چي از آب در اومد رو نميدونم
پ.ن: همين امرو داشتم فك ميكردم مغزم گنديده، ديگه نميتونم يه متن درست حسابي بنويسم. بازم خدا رو شكر، هرچند كه اون قدر زياد شد كه شك دارم كامل بخونيدش. به هر حال فك ميكنم مهم ترين و با ارزش ترين نتيجه گيري چند ماه اخيرم رو نوشتم
پ.ن2: در ارتباط با بحث ظهور و منجي گرايي خطر انحرافي رو احساس مي كنم كه باعث ميشه برم به سمت مطالعه دوباره موضوع. هرچند اينجا مجال و مكان گفتنش نيست و اگر خواستين حضوري عرض مي كنم، اما به هرصورت توصيه مي كنم كه شما هم دوباره شروع كنيد