۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

پرخاشگري- ما چه مي كنيم؟!

اما ما چه مي كنيم؟

اگر از ميان انواع پرخاشگري، تنها به پرخاشگري كلامي بپردازيم، مي توانيم آن را به فحاشي، توهين و تحقير و تمسخر، استدلالي و... دسته بندي كنيم. دسته هاي اول كه معلوم است. دسته آخر هم راهكار فضلا و علما است، بالاخص شخصيت هاي سياسي و يا روزنامه نگاران محترم، هنگامي كه مي خواهند طرف مقابل را حسابي تخريب كنند. اصطلاحاتي كه پشت سر هم، و معمولن بدون مبنا استفاده مي شود: متحجر، متعصب، منحرف از اصول، استحاله شده، خائن و...

حالا بياييم اين موارد را اندكي با وايتكس شستشو دهيم! يعني اندكي سبك تر، يا سطحي تر. مي شود رفتار خودمان، وقتي كه اعصاب نداريم، دمقيم، درهم رفته و بي حوصله و اينها. در چنين مواقعي نگاه هاي عاقل اندر سفيه مي كنيم، سر هم غر مي زنيم و تقصير را گردن هم ميندازيم، به موارد كوچك گير ميدهيم، سر هر بحث كوچكي دلمان مي خواهد درشت حرف بزنيم، و با همان قيافه ترش و عبوس به كار هم تكه مي اندازيم، بعضن تند و نيش دار. در كل دلمان مي خواهد طرفمان را به نوعي بكوبيم و خود را بر او غلبه دهيم و يا او را پس بزنيم، گرچه او در ناكامي ما (بخوانيد خستگي ما، بي حوصلگي ما، مشكلات زندگي ما و...) بي تقصير است.

اين رفتار، براي همه ما طبيعي است. همه ما، كم يا زياد اين كارها را كرده ايم و اين گونه بوده ايم. اما حاصل؟

چيزي كه اين داستان را نامطلوب تر مي كند اين است كه اصولن اين دست رفتارها، مسري است. يعني ديگران را وادار به مقابله به مثل مي كند. البته اين مقابله به مثل لزومي ندارد كه در همان لحظه و در مقابل همان فرد رخ دهد. هنگامي كه كسي بر سر من غر ميزند، شايد بتوانم الان اين مسئله را تحمل كنم، اما هنگامي كه بعد از يك روز خسته كننده و شنيدن انواع اين غرغرها به خانه مي روم، تجميع كليه ناراحتي ها و بدرفتاري ديگران موجب بروز پرخاشگري در من نيز مي شود. بنابراين اولين حاصل بي حوصلگي ما تخريب روحيه ديگران است. و در ادامه، اشاعه فرهنگ پرخاشگري و افزايش فشارهاي هيستريك روزانه و افزايش اضطراب و بيماري هاي روحي- رواني و به تبع آن بيماري هاي قلبي و...

بيشتر از اين ادامه نمي دهم. به گمانم ذهن همه ما آن قدر پويا هست و البته به اندازه اي با اين مطالب آشناست كه بتواند اين مطلب را تكميل كند. فقط مي ماند يك جمع بندي كليشه اي ساده، اما مهم.

همه ما تجربه كرده ايم كه ميل باطنيمان به خريد از يك فروشنده خوش اخلاق بيشتر است. همه ما تجربه كرده ايم كه وقتي در جمع همه خوبند، ولو در ظاهر، بيشتر خوش مي گذرد. همه ما ميدانيم كه اين جامعه، جامعه اي است رو به زوال و هزاران بدبختي در آن رو به رشد است. و همه ما ميدانيم كه در اين جامعه، ولو در حد اطرافيانمان، نقش داريم و اثر گذاريم.

توصيه هاي حال به هم زني مثل "در مقابل مشكلات لبخند بزنيد"- اگرچه بعضن درست و كارسازند- به كنار. ما فقط بار مشكلات را سر هم خالي نكنيم.

از تذكر به هم نترسيم و جلوي بد اخلاقي هاي يكديگر را با آرامش و خوش رويي خودمان بگيريم.

...

ميدونم، اين حرف ها، شبيه كتاب هاي گند مثلن روانشناسيه، ظاهر نصيحت بار داره، و به دل آدم نمي چسبه. ولي خوب همينه ديگه. يعني واقعيته.

اينكه خشونت توي جامعه داره هي زيادتر ميشه، و بيماري هاي رواني، درسته كه همه اينا هزار تا عامل مختلف داره كه شايد 5تا دونه اش هم دست ما نباشه، اما واقعن، به اون روزايي فك كنيد كه همه سرخوشن.

برادر من، ميدونم الان داري فحش ميدي، ولي جان من، فك كن وقتي باتري ماشينت زير بارون تموم شده بود، جفتمون اخلاقمون سگي بود، مث خيلي از اوقات ديگه. اون وقت تموم شدن باتري ميشد يه مشكل كه به هزارتا مشكل ديگه اضافه شده و اعصاب ما رو بيشتر به هم ميريزه، در حالي كه اون شب ما كلي خنديديم و تفريح كرديم. (نه اينكه مخاطب فقط يه نفر باشه، محض مثال عرض كردم)

و البته جنبه اجتماعي قضيه كه توي قسمت قبل عنوان شد به اندازه كافي مهم هست، فك مي كنم بيشتر از اوني كه توي واكنشهاتون ديدم، و بي شك تاثير ما هم بيشتر از اونه كه فك ميكنيد. حداقل توي لباس هامون، توي حل مشكلاتمون و...

بيشتر اين بحث شخصيه. براي اين كه روي خوش نشون بديم به هم، هركس رفتار و ويژگي ها و خصوصيات خودشو داره. ما معمولن بي خيالشيم، چون به نظرمون خيلي روزمره و كليشه و مسخره و... مياد. اما من همه اينا رو گفتم كه بگم ارزششو داره كه فقط روش فك كنيد.

فك كنيد كه براي ده سال ديگمون ميخوايم چه غلطي بكنيم. واسه نسل بعدمون كه توي اون شرايط ميخواد رشد كنه و تصميم بگيره. واقعن فك مي كنم ماييم كه مسئوليم، قشر تحصيل كرده مثلن روشن فكر!

پ.ن1: ميخوام يه خيريه راه بندازم، در راستاي عملي كردن ايدئولوژي ها مسخره اي كه توي ذهنم ميگذره. هركي واقعن اين كاره است دستش بالا

پ.ن2: اندكي غر به فرهنگ و جامعه، يكي از بهترين آثار آبجيز از نظر من:

http://boxstr.com/files/6069563_8fnq4/06%20Cheraa.mp3

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

شكرانه

علي الحساب با استاد شاطري آشنا بشيد


دانلود: http://boxstr.com/files/6057091_rbtpy/SHTRI076.MP3

۱۳۸۸ مهر ۳, جمعه

پرخاشگري- جامعه و ما

تصويري كه ميبينيد، تصويري است كه دكتر نوربالا- استاد روانپزشكي دانشگاه تهران- نمي دانم از كجا آورده و در سرمقاله نشريه سپيد، به آن ارجاع مي دهد(در صورت عدم وضوح روي آن كليك كنيد). به قابل اعتماد بودن تصوير شكي نيست، جز اينكه ممكن است اندكي اطلاعات حاوي آن قديمي باشد. اگر اين بررسي علمي را درست بدانيم، درست 10 سال ديگر، با جامعه نكبتي روبرو خواهيم بود كه دومين بيماري شايع آن افسردگي ماژور است و جنگ، ايدز، خشونت و صدمه به خود از 4عامل اصلي ديگر محسوب مي شوند. در واقع به آساني مي توان گفت كه بيش از 5 مورد از 15 مورد اول مربوط به اخلاقيات جامعه جهاني است. اما مطلب مهمتر روند تغيير اين رتبه بندي است كه در واقع هدف اصلي اين شكل است. افسردگي دو رتبه افزايش شيوع (از 4 به 2)، جنگ 8 رتبه، ايدز 18 رتبه، خشونت 7 رتبه و صدمه به خود 3رتبه افزايش شيوع خواهد داشت.

تمام اين موارد ذكر شده، از اين جهت نبود كه سر تكان دهيم و كمي افسوس بخوريم. از اين جهت باب اين صحبت را باز كردم كه برخلاف بسياري از بحث هاي ديگر طرح شده در محيط هاي مجازي، اين يكي تنها پايه تئوري ندارد و در عمل ما مي تواند نمود بيشتري داشته باشد.

بسياري از ما پرخاشگري را تجربه كرده ايم، اغلب به عنوان كسي كه در جريان يك پرخاشگري و ستيز است و يا صرفن به عنوان ناظر. اما به طور علمي، بايد گفت كه پرخاشگري به رفتاري گفته مي شود كه به قصد صدمه رساندن به ديگران صورت مي گيرد. البته اين صدمه رساندن الزامن فيزيكي نيست و اعمال زور، ارعاب، پرخاشگري كلامي و... نيز از جمله آن محسوب مي شود. درستش را بخواهيد، هيچ يك از ما- تا آنجا كه من شناخت دارم- اهل اين دست پرخاشگري ها نيستيم. بالاخص كه در اغلب تعاريف، پرخاش هاي غيرمنظور و تصادفي، همچون غرغر كردن و شوخي هايي بدون قصد آزار دادن(اگرچه نتيجه آنها مغاير باشد) از انواع پرخاش به حساب نمي آيد، هرچند دست كمي هم ندارد و درواقع همه صحبت ما همين جاست.

علت اصلي پرخاشگري ناكامي است، به خصوص كه از نظر ما اين ناكامي ناموجه باشد. اين ناكامي مي تواند از قبول نشدن در كنكور، تا نداشتن امكان تفريح يا نداشتن وقت كافي براي انجام كارهاي روزمره و يا حتي نيافتن يك جاي پارك متغير باشد. همچنين تحريك مستقيم، يا همان چيزي كه اصولن به عنوان "روي اعصاب كسي رفتن" مي شناسيمش، از علل پرخاشگري است. در كنار اينها اضافه كنيد عوامل موقعيتي مثل درد، عوامل محيطي مثل انواع آلودگي هوا و آلودگي صوتي و ازدحام و... (كه اغلب ما همه روزه با آن دست و پنجه نرم مي كنيم) و اضافه كنيد عوامل زيستي و ژنتيك و غيره را. اين ها همه و همه باعث ميشود فرد تحمل كمتري نسبت به عوامل نامطلوب داشته باشد و رفتارهاي عصبي و پرخاشگرانه بروز دهد.

عامل ديگر، كه درواقع به طور ضمني همان ناكامي است، فقر است. همين طور نداشتن قدرت و اختيار، تنبيه مكرر، اضطراب در دستيابي به هدف يا از دست دادن داشته ها.

به گفته دكتر مقدم- جامعه شناس- حتي برخورد بد كارمندان با ارباب رجوع و بحث و درگيري هاي سطحي موجب پرورش روحيه پرخاش گري است (به گمانم خودمان مي توانيم به اين گفته دكتر مقدم رفتار اساتيد، رفتار خود ما با خانواده و ساير رفتار هاي انتظارآميز را اضافه كنيم). حتي لباس هاي تيره رنگ، روحيه نشاط و شادماني را از جامعه مي گيرد و پرخاش گري را افزايش مي دهد.

به عبارت ديگر، جامعه ما زمينه ساز پرخاشگري است. و البته اين ما هستيم كه اين جامعه را مي سازيم؛ چه امروز، چه ده سال ديگر.

ادامه دارد...

۱۳۸۸ مهر ۲, پنجشنبه

آقاي راننده

آقاي راننده، كله كچل، دماغ عقابي، نگاه پپه
.
با كمربند ايمني ور ميرم
- بسته نمي شه؟!
آقاي راننده: چرا، يه كم صب كن برسيم به اتوبان... ميدوني، يكي از دوستام پشت فرمون سكته مي كنه، ميزنه تو ديوار. چون كمربند نبسته بوده موقع تصادف سينش محكم ميخوره به فرمون و زنده ميشه! خلاصه كمربند هميشه هم خوب نيس
...
راديو: در مالزي كودكي با وزن 8كيلوگرم و قد 63 سانتيمتر به دنيا آمد
آقاي راننده(با آرامش و لحن كاملن معمولي): خرسه ديگه. (بعد اندكي به خودش نگاه مي كند) چجوري 63 سانتو از شيكم مامانش كشيدن بيرون؟!
...
يك عدد بنز c200 تميز مي پيچه جلوي ماشين...
آقاي راننده: اين بنزرو مي بيني؟ يه دونه از اينا جلوم بود، با 206 بودم، مترو كه ريخت، اين رفت پايين، منم رفتم رو سرش. داغون شد...
(سايه اي از يك لبخند حاكي از نميدونم چي روي صورتش ديده مي شود)
...
:)

۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

از خبرگزاري ها: إنّي بريءٌ...

نامه يك شخصيت سياسي در تشريح جريان سبز:
"آيا شما فكر مي‌كنيد اكثريت معترضاني كه راه معارضه را برگزيده‌اند و شعار جانم فداي ايران سرداده‌اند، وقتي خطري متوجه ايران شود روي حرفشان مي‌ايستند؟ جان كه هيچ، يك گام هم اكثرشان براي استقلال و آزادي ايران عزيز بر نخواهند داشت.
شما پشتيباني چه كساني را به‌دست آورده‌ايد و حمايت چه اقشاري را از دست داده‌ايد؟"

باور بفرماييد قصد نداشتم باز اين بحث ها را به ميان بكشم، كه برعكس همين نيم ساعت پيش يكي از دوستان را از همين باب داشتم فحش مي دادم كه خسته شديم و كهير زديم و اينها
اما وقتي بي اختيار اين نامه را مطالعه كردم، و درست در لحظه اي كه خطوط مندرج در بالا از صفحه چشم و ذهنم گذشت، لازم ديدم بدون لحظه اي درنگ متذكر شوم كه:
بدون شك وقتي بنده از همسنگرهايم در جريان اعتراض مي ناليدم، منظورم چنين افكاري نبود كه اين مردك پست فاشيست(حداقل!) اين طور بيان مي كند!
آقاي نا محترم! من خرمذهبي، به داشتن "هدف مشخص مشترك" با يك لامذهب آزاده بيشتر افتخار مي كنم، تا داشتن دين مشترك با يك مشت آدم مستبد بي فكر
إنّي برئٌ ممّا يفعلون، ممّا يقولون، ممّا يكتبون، ...

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

آزادي به تعبير علي(ع)

... و اما حرمت حقوق انساني و آزادي انديشه، تا بدانجا كه نماز مي خواند و خوارج، كه دشمن خوني وي بودند، نمازش را در هم ميشكستند، سخن ميگفت سخنش را قطع مي كردند و حتي او را استهزا مي كردند و او در اوج قدرت بود و هرگز كوچكترين فشاري بر كسي وارد نساخت، او حاكمي بود كه بر پهنه هاي بزرگي در افريقا حكم ميراند اما زندان سياسي نداشت. طلحه و زبير قدرتمندترين شخصيتهاي بانفوذ خطرناكي كه در رژ‍يم او توطئه كرده بودند، هنگامي كه آمدند و بر خروج از قلمرو حكومتش اجازه خواستند، و ميدانست كه به يك توطئه خطرناك مي روند، اما اجازه داد، زيرا نمي خواست اين سنت را براي قداره بندان و قلدران بجاي گذارد كه به خاطر سياست، آزادي انسان را پامال كند.

باز هم از "خودسازي انقلابي، علي شريعتي"

پ.ن: به زودي خلاصه اين كتاب رو پست ميكنم

عيد، قر و...

عيد رو اعلام كردن، زودتر از هرسال
اگرچه كه از هرسال احتمالش كمتر بود ماه 29روزه باشه
و اگرچه كه هرسال تا نصف شب طولش ميدن تا مطمئن شن
خدا ميدونه امسال چه اتفاقي افتاده
.
به محضي كه تلويزيون اولين آهنگ دامبالي مخصوص عيد رو شروع ميكنه و يه گل زشت ميندازه گوشه تصوير
از خونه همساده صداي گومپ گومپ آميخته با جيغ مخصوص رقص و اينا بلند ميشه
و تا ساعت 12.5 ادامه پيدا ميكنه، يه بند
خب البته ما خوشحاليم كه مردم ما اينقدر سلامتن و ميتونن چن ساعت بي وقفه از كمرشون كار بكشن و ورزش كنن
اما اينجا دو نكته قابل تامله
اول شرم و حيايي كه موجب شده بود اين خانواده محترم طي اين ماه قرشون جمع بشه و يهو به محض اعلام عيد منفجر شن
و دوم اينكه علي الظاهر رقصيدن از نياز ها اصلي و ريشه دار ملت ما است - و بدتر از ما اعراب- كه منتظرن تقي به توقي بخوره و سريع... (نمونه در ايران: عيد، پيش از انتخابات، پس از انتخابات، حتي راهپيمايي 22بهمن.../ نمونه در اعراب: شكست صدام، فتح كاخ صدام، دستگيري صدام، اعدام صدام، انتخابات رياست جمهوري و انتخابات مجلس در عراق و لبنان و...)
.
عيد رمضان آمد و ماه رمضان رفت/ صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت
اينم از اون شعراي در پيتيه كه به حقيقت درستي اشاره ميكنه (نمونه ديگه: شعر رنج بي حساب، ادبيات پيش دانشگاهي)
.
علي أي حال، عيدتون مبارك

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

قدس

دلم برايت تنگ شده است
زيباي من
اي وادي مقدس
موطن پاكان
اي كه جايگاه عروج انساني
محل تلاقي آنان كه خداي لاشريك را صدا مي زنند
ديرينه ترين معبد
تو هم به بازي گرفته شدي
تو هم مطلوب مقاصد دنيا پرستان شدي
گرچه اين بار اول نيست
زرسالاران و جانيان
قاتلين زنان و كودكان
با خجالت مي گويم-
صاحبان پيشين تو
آنها نيز پيش تر اين كار را كرده بودند
اما اين بار، اين امت، از آنان كه چشم ياري داشتي...
تو هم مثل من تنهايي
تو هم مثل من بازيچه اي
سالها براي تو بيرون آمدم و فرياد زدم
از زماني كه كودكي بيش نبودم
آمدم و به تو عشق ورزيدم
و امروز
براي اولين بار
در خانه مي نشينم و فرياد مي زنم
كه هم درديم
هردو مورد طمع واقع شده ايم
هر دو غصب شده ايم
و البته
هر دو به بازي گرفته شده ايم
از همين جا فرياد مي زنم
اشك مي ريزم
و برايت دعا مي كنم
باشد
تا بازگشت صاحبان واقعي تو نزديك تر گردد
شايد همين امروز
انهم يرونه بعيدا
و نراه قريبا
بدان كه فراموشت نكرده ام
و به يادت هستم، عزيزكم

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

از خبر گزاري ها: دروغ گويي

تحقیقات جدید نشان می‌دهد: مردان دو برابر زنان به همسر، همکاران و رؤسای خود در محل کارشان دروغ می‌گویند- تابناك
.
و البته همه ما ميدانيم، اين طور نيست كه زنان روح پاك تري دارند و علاقه كمتري به دروغ...

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

آرمانگرایی

" من دشمن تو و افکار تو هستم، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا تو بتوانی اندیشه های خویش را آزادانه ابراز کنی"
(سارتر- به نقل از کتاب "خودسازی انقلابی"، دکتر علی شریعتی)
.
اون قدر رویایی و دور از دسترسه که آدم به درست بودنش شک می کنه...

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

در دهن لاله مشك*

قبلنا مرسوم بوده كه وقتي يه شاعري يه شعري ميخونده كه پادشاه خركيف ميشده
دهنش رو به عنوان هديه با اشرفي و سنگ قيمتي آغشته به مشك پر مي كردند و ميفرستادن بره
اصولن همچين كاري به خفه شدن طرف بايد منجر بشه
يا درحالت خوشبينانه تر
ديگه صداش در نمياد
به نوعي نقض غرض
شايد از همين جهت اغلب ترجيح ميدم كه غر بزنم، تا اينكه دست و دهن ملتو طلا بگيرم
.
* بلبلكان با نشاط، قمريكان با خروش/ در دهن لاله مشك، در دهن لعل نوش...

ستم- استقبال از امين*

بي شك يكي از ستم هاي زمانه
اينه كه فيلمي رو كه ديالوگ هاي مهمي داره، تا نيمه بدون زيرنويس ببيني، و بعد متوجه بشي كه زيرنويس فعال نبوده
و بدتر زمانيه كه با تغيير نرم افزار زير نويس رو فعال ميكني، از فيلم لذت ميبري، كلي هيجاني ميشي
و درست 20 دقيقه به پايان فيلم، ديگه اجرا نميشه
اصل فيلم از دست رفت
به هرحال توصيه ميكنيم امتحانش كنيد، فيلم خوبي بود: زودياك- ديويد فينچر
.
* يادتون مياد كه؟ يه چيز مزخرفي توي ادبيات داشتيم، كه يه نفر از قالب و موضوع و قافيه يكي ديگه تقليد ميكرد، بعدم اسمشو ميذاشت صنعت استقبال!

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

بازگشت


  1. خداوندا! براستي كه شكايت خود پيش تو آريم، از نبود نبي مان، و از غيبت ولي مان، از كثرت دشمنانمان، وكمي نفراتمان. شكايت مي كنيم از شدت فتنه ها و تظاهر و همياري زمانه عليه ما... خداي من! سينه ام تنگ است، سخت تنگ است، سخت...
  2. " و هنگامي كه از ايشان و آنچه ميپرستند كناره گرفتيد، پس به آن غار پناه آريد كه پروردگارتان از رحمتش برايتان مي گستراند و آسايش را فراهم مي آورد." و بدين شكل از رحمت پروردگار خويش بهره مند گشتند، چنان كه آنها را از گرمي آفتاب بهره مند ساخت، آنها را بر پهلوهايشان گرداند و هر نزديك شونده به غار را از ترس پر كرد، مبادا زياني به آنان رسد. تا هنگامي كه از خواب طولاني برخواستند و گفتند: روزي يا پاره اي از روز به خواب بوديم، خدا آگاه تر است!
  3. داستان ملاقات با او را مي خوانم. دوست ندارم، گرچه تشرف بزرگي است اينكه كسي حضرتش را ببيند. مولاي غايبش را. صدايش را بشنود. تجلي خدا... اما يك چيز تمام اين داستان ها مشترك است. هركس كه او را ديده است، فراموش مي كند، خود را، زمان و مكان را، گويي به خواب رفته است. درست مثل زماني كه در حرم آرام مي گيري، سر به ديوار مي گذاري، و لحظه اي بعد ديگر نيستي...
  4. امروز جمعه است، روز تو! من، سرورم، در اين روز ميهمان و پناهنده به توام. و تو، از جانب پروردگارت ماموري، به مهمان نوازي و پناه دادن. پس بپذير مرا، اي كهف حصين. و مرا ببخش، اگر تو را رنجانده ام. اگر آنچه را كردم كه نمي پسندي. اگر براي بازگشتت تلاشي نكردم. مرا ببخش. يا ابانا، استغفر لنا.
  5. خدايا! به دست او پراكندگي ما را مرتفع كن. گسيختگي ما را التيام بخش و پريشانيمان را آرام كن. سختي هامان را آسان كن و اسرايمان را آزاد. به او سينه هايمان را مرهم گذار و خشم از دلهامان ببر.

يا منفّس عن المكروبين، يا مفرج عن المغمومين، و يا اله الاولين و الآخرين.

پ.ن: دعاي افتتاح (كه حيف دير شناختمش)، سوره كهف، دكتر دولتي، زيارت روز جمعه، سوره يوسف، جوشن كبير.

پ.ن2: نمي خوام از اين پستا بذارم. نمي شه. انگار جز سياست و مذهب چيز ديگه اي توي اين ذهن لعنتي به هم نمي رسه. دو سه تا پست از همين جهت نا نوشته مونده...

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

علي

أشهد آنّ علياً ولي الله
أشهد أنّ اميرالمومنين و ابنائه المعصومين حجج الله...

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

و هميشه خويش را با كمال شكيبايي به محبت آنان كه صبح و شام خداي خود را مي خوانند و رضاي او را مي طلبند وادار كن. و مبادا ديدگانت را از آنان بگرداني از آن رو كه به زينت هاي دنيا مايل باشي...
كهف- 28

۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

فاصله

أه...
يه لحظه حس كردم كه فاصله و تفاوت مبنا اون قدر زياده كه اصن نميشه حرفي زد
بعد ديدم كه اين حرفو قبلن يكي زده بود و خودم بهش آفتابه گرفته بودم
مشكل در واقع جاي ديگه است
يكي بي حوصلگي من واسه حرف زدن (بيشتر از جهت حجم صحبت و البته دفعات تكرار شده پيش از اين)
يكي اصرار و يه دندگي طرف مقابل (بلكه هم نفهمي، بلكه هم نا مفهوم بودن حرفام، كي ميدونه ...)
گور پدر من با اين اوضاع همواره چپكي

جستجوی این وبلاگ