این روزها همه از تغییر وضع اقتصادی می شنویم و حرف میزنیم. همه میدانیم که اوضاع نا به سامانی است. همه داستان قیمت مرغ را می دانیم. داستان دویدن مردم به دنبال ماشین حمل مرغ را نیز. داستان بوی کباب را. داستان قیمت نان را. داستان افغان هایی که در این آشفته بازار از همان مختصر یارانه هم محرومند.
همه ما از شنیدن این ها درد کشیده ایم. برای هم گفته ایم از این دردها. از عکس و کاریکاتور تا شعر و نوشته، هرچه توانسته ایم همخوان کرده ایم. اما این کافی نیست، هست؟
پیشنهادی به ذهنم رسید که شاید ما را به جامعه نزدیک تر کند، و شاید وجدانمان را آرامتر.
واقعیت این است که این وضعیت اقتصادی برای اکثر ما محسوس نیست- هرچند قابل فهم باشد. غالبا از طبقات متوسط رو به بالای اجتماع هستیم، و شکر خدا خانواده هایمان هرطور بوده حمایتمان کرده اند. در بدترین حالت غذای کمتر از 200 تومان سلف دانشگاه فراهم است، با کیفیتی که شاید بسیاری از مردم از آن محرومند. قبول کنیم که ما وضعیت اخیر را شنیده ایم، حس نکرده ایم.
فردا، روز اول ماه رمضان است. روزه میگیریم یا نه، مهم نیست. بیایید برای دو هفته خودمان را در موقعیت سایر مردم قرار دهیم. افطارمان مانند مردم و برخلاف سالهای گذشته ساده باشد. بیایید هوس آش و حلیم و زولبیا و بامیه را برای دو هفته کنار بگذاریم. هرسال افطار با دوستانمان بیرون میرفتیم، امسال فراموشش کنیم. بسیاری از ما به مهمانی های رنگین دعوت خواهیم شد. برای هر لقمه، فراموش نکنیم که بیرون از مهمانی پر و پیمان ما، کسان زیادی هستند که با نان و چای افطار می کنند. حد خود را نگه داریم. و اگر به هر دلیلی روزه نمی گیریم، بیایید وعده های غذایی را ساده تر و کم خرج تر کنیم. فقط برای دو هفته. میان وعده ها را تا حد امکان حذف کنیم. و در این بین، هزینه ای که هر روز صرف ناهار یا میان وعده می کردیم را جمع کنیم.
دو هفته که تمام بشود، نیمه ماه رمضان است. شب ولادت امام حسن، که به اکرام بخشندگی معروف است. پول هایی که در این دو هفته از نصف شدن هزینه های رایج خورد و خوراک جمع شده، اگرچه کم باشد، میتواند شب عید را برای یک خانواده شیرین کند. یک جعبه کوچک زولبیا بامیه، یا چند ظرف غذا، اندکی نان، یک جعبه خرما، هر یک از اینها می تواند نجات بخش یک خانواده باشد. می تواند چهره غمگین کودکی را خندان کند و دل غمگین پدر و مادری را برای یک شب آرام. همه ما اطرافمان کسی را داریم که نیازمند همین اندک باشد. سرایدار ساختمان، نگهبان مجمتع، باغبان پارک، رفتگر محل، یا همسایه ای که یک کوچه بالاتر در بیغوله ای زندگی می کند...
بیایید با مردممان همراه شویم. اندکی از خوشی هایمان بزنیم و به دیگران ببخشیم. اندکی فقر و ناراحتی را درک کنیم. اندکی از فقر و ناراحتی دیگران کم کنیم.
اندکی عمل کنیم، به جای حرف زدن...
این یک فراخوان است، اگر مایلید با دیگر دوستانتان به اشتراک بگذارید.
همه ما از شنیدن این ها درد کشیده ایم. برای هم گفته ایم از این دردها. از عکس و کاریکاتور تا شعر و نوشته، هرچه توانسته ایم همخوان کرده ایم. اما این کافی نیست، هست؟
پیشنهادی به ذهنم رسید که شاید ما را به جامعه نزدیک تر کند، و شاید وجدانمان را آرامتر.
واقعیت این است که این وضعیت اقتصادی برای اکثر ما محسوس نیست- هرچند قابل فهم باشد. غالبا از طبقات متوسط رو به بالای اجتماع هستیم، و شکر خدا خانواده هایمان هرطور بوده حمایتمان کرده اند. در بدترین حالت غذای کمتر از 200 تومان سلف دانشگاه فراهم است، با کیفیتی که شاید بسیاری از مردم از آن محرومند. قبول کنیم که ما وضعیت اخیر را شنیده ایم، حس نکرده ایم.
فردا، روز اول ماه رمضان است. روزه میگیریم یا نه، مهم نیست. بیایید برای دو هفته خودمان را در موقعیت سایر مردم قرار دهیم. افطارمان مانند مردم و برخلاف سالهای گذشته ساده باشد. بیایید هوس آش و حلیم و زولبیا و بامیه را برای دو هفته کنار بگذاریم. هرسال افطار با دوستانمان بیرون میرفتیم، امسال فراموشش کنیم. بسیاری از ما به مهمانی های رنگین دعوت خواهیم شد. برای هر لقمه، فراموش نکنیم که بیرون از مهمانی پر و پیمان ما، کسان زیادی هستند که با نان و چای افطار می کنند. حد خود را نگه داریم. و اگر به هر دلیلی روزه نمی گیریم، بیایید وعده های غذایی را ساده تر و کم خرج تر کنیم. فقط برای دو هفته. میان وعده ها را تا حد امکان حذف کنیم. و در این بین، هزینه ای که هر روز صرف ناهار یا میان وعده می کردیم را جمع کنیم.
دو هفته که تمام بشود، نیمه ماه رمضان است. شب ولادت امام حسن، که به اکرام بخشندگی معروف است. پول هایی که در این دو هفته از نصف شدن هزینه های رایج خورد و خوراک جمع شده، اگرچه کم باشد، میتواند شب عید را برای یک خانواده شیرین کند. یک جعبه کوچک زولبیا بامیه، یا چند ظرف غذا، اندکی نان، یک جعبه خرما، هر یک از اینها می تواند نجات بخش یک خانواده باشد. می تواند چهره غمگین کودکی را خندان کند و دل غمگین پدر و مادری را برای یک شب آرام. همه ما اطرافمان کسی را داریم که نیازمند همین اندک باشد. سرایدار ساختمان، نگهبان مجمتع، باغبان پارک، رفتگر محل، یا همسایه ای که یک کوچه بالاتر در بیغوله ای زندگی می کند...
بیایید با مردممان همراه شویم. اندکی از خوشی هایمان بزنیم و به دیگران ببخشیم. اندکی فقر و ناراحتی را درک کنیم. اندکی از فقر و ناراحتی دیگران کم کنیم.
اندکی عمل کنیم، به جای حرف زدن...
این یک فراخوان است، اگر مایلید با دیگر دوستانتان به اشتراک بگذارید.