۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

جریان آزاد هذیان سر کلاس- مرکز طبی کودکان

مرکز طبی: هم سرپایی، هم بستری> تقریبا فوق تخصصی
داروخا. داروخانه. خانم دکتر فقیهی. فقیهی. وقیحی. قابل کنترل نیست.
تغییر رفتار. تئوری تغییر. تغییر رفتار. من برای من برای تخصص
serenade. serenade. (...) ویولن. پنومونی کرد. پنومونی. چرا هیچ کس نگفت. آخرسر پنومونی کرد. هیچ کس نگفت. گریه... همیشه سرفه میکرد. همیشه دلم می سوخت. سرفته میکرد. چرا؟ چرااا چر جر خر حر حر حر حر حر منم عنم عنم
منم کاری نمی. چرا بی بی اخلاقیم؟
ای خر.
هروقت دوست داشتی. راحت. راحت. آلبومین. دخترا. محبت.
نسخه پیچ. پیچ. نسخه. نخسه. تخسه. مرا. مرام. پرسنل خانجون. زناشو.
در این درگه که گهگه که که و که که شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا. غره غره عره غزه عر عر عر عر
بوی کباب می زند خربزه در دهان مکن مکن مکن تمکن تمکن امکان
دل بده دل ل ل بده بد بد بده
به چه قیمتی قیمتی؟ آذین قیمتی. قیمتی
 مدیریت مددکاری. از کجا؟
اسلوب.
آقا کسی به فکر حق اناس هست؟
ما چه گهی بخوریم آخه؟ جدا چیکار کنیم اینا حل شه؟ میشه؟ بریم گمشیم؟ اولشه داغم؟ چه گهی؟
نسخ
تف
شراب. تف تف تف. له. گاه بوده.
تف به ذاتتون. دین مردم رفت...
نظام مشترک بیمارستانی: مریض کجاست، چه تخیصی، چه پزشکی، چه مداخله ای؟
ریتالین. 2700. دوهزار و هفتصد. هفت صد
.
پ.ن: نتیجه قریب به 1.5 ساعت حرف های خانم دکتر، امروز. سر کلاس های بعد از ظهر هم یادداشت های مشابهی دارم که به زودی منتشر می کنم

۱۳۹۱ دی ۲, شنبه

تفکرات امروز ما، روی دیگر سکه تندروی های دیروز پدران ما

آرگو همین الان تمام شد و باز مغز من شروع کرد به تند تند کار کردن. البته حرف من در مورد آرگو نیست- که از موضوع مشخص است- لکن آرگو مقدمه ای است که در واقع باعث شکل گیری این نوشته شد. اگر منصف باشیم فیلم خوش ساختی بود، یا حداقل در شبیه سازی ها بسیار دقیق و خوب کارکرده بود. آدمها و لحن ها و حساسیت ها و توجیه ها... همه و همه به خوبی فضای آن سال ها را نشان می دادند. به اینجا که فکر میکنم، و به مقدمه اول فیلم که به زیبایی- و البته اندکی هم به غلط- توضیح می داد که چرا ایرانی ها انقدر از امریکا بیزار بودند. نکته مهمی است و بحث من از همین جا آغاز می شود.
اگر بخواهیم قضاوت درستی درباره فضای آن سال ها و علت اتفاقات آن دوران داشته باشیم، بدیهی است که لازم است خودمان را بگذاریم جای مردمی که با دادن صدها شهید و هزاران زندانی برای رسیدن به یک آرمان جنگیده بودند. مردم آن دوران، علاوه بر تنفر زیادی که به خاطر شاه از امریکا داشتند، یک ایدئولوژی و آرمانشهر در ذهنشان حک شده بود، جهان بدون ظلم، جهان بدون امپریالیسم و غراتگری، جهان مساوات، و بسیاری  از شعارهای مشترک با گروه های چپ، که البته می نشست در کنار شعارهای اسلامی نظیر اجرای احکام اسلام، جهان توحیدی، نگرش خالصانه و غیره و غیره. وبعد همه این شعارها و آرمان ها در کنار هم جوی را می ساخت که مانند سیلابی به راه می افتاد، همه کس را با خود همراه می کرد و همه چیز را تخریب می نمود. شاید هر یک از ما در آن دوران رشد می کردیم حاصلی جز این نمی یافتیم، کما اینکه می بینیم بسیاری از انقلابیون تند آن دوران- و حتی بسیاری از آغاز گران و ایده پردازان تسخیر سفارت امریکا- امروز اصلاح طلبانی هستند که هیچ یک از رفتارهای تند انقلابی مشابه آن دوران را بر نمی تابند. مخلص کلام اینکه آن اتفاقات و آن جریانات طبیعی بود. وقتی ما امروز به نقد آن دوران می پردازیم، صحبتمان می رسد به یک سری ای کاش. ای کاش فلان جا حواسشان به فلان چیز بود. ای کاش فلان کس فلان حرف را نمی زد. چرا فلانی نفهمید که عاقبت این کارش چه می شود؟ چرا فلانی فکر نکرد که دارد پایه چه افراطی را می گذارد و مجوز چه کارهایی را صادر می کند؟ و هزاران هزار سوال و ای کاش که در پی تاسف از روزگار امروز حاصل می شود.
صحبت در این جا متوقف. می خواهم بروم روی دیگر سکه را به شما نشان دهم. همان گونه که مردم آن دوران از ظلم حکومت شاه به ستوه آمده بودند و در نتیجه از هر آنچه حامی شاه و مربوط به شاه بود متنفر بودند و آنها را نابود کردند و بیرون انداختند، بدون اندیشه ای از برای فردا، یا اساساً تفکری درباره درستی عملشان، امروز ما هم از ظلم هایی متنفریم و داریم دقیقا در همان جو قرار می گیریم و همان رفتارها را نشان می دهیم و هرآنچه را که به نحوی با آن ظلم ها نقطه مشترکی دارد، هدف قرار می دهیم، تخریب میکنیم، مسخره می کنیم و دور می اندازیم. و از طرفی نه همه چیز، اما بسیاری از چیزهایی که با ظلم های مدنظر ما به نحوی سر مخالفت دارد را می پسندیم و می پذیریم، بدون آنکه حساب کنیم این مخالفت از برای چیست و مخالفت کننده (یا روش مخالفت) در جایگاه درستی قرار دارد یا خیر.
روشنفکری امروز ما، آرمان های ضدامپریالیستی را دور ریخته و هرکسی را دوست می پندارد. "همه خوبند، حتی اگر خلافش ثابت شود". "هیچ کس دشمن ما نیست، توهم توطئه نداشته باشید." "کمک ها در راه مبارزه با ظلم مهم نیست از کجا تامین می شود." "کسی که ظلم میکند مظلوم واقع نمیشود و لایق عدالت نیست"
به عنوان یک مثال روشن، زیاد میبینیم که پایه و اساس دین و ایدئولوژی- که علی الظاهر باعث یا دستمایه ی بسیای از ظلم ها شده است- از بیخ و بن زده می شود...
و بدین ترتیب است که ما مردم ایران، این بار در کسوت روشفکران، راه پدران تندروی انقلابیمان را دوباره طی می کنیم و از چاله به چاه، و از چاه به دره ای می رویم.
آنها آن روز قرائت نادرستی از اسلام را پیش گرفتند و بسیار تند تر از دستورات واقعی اسلام عمل کردند و آنچه کردند که امروز نتیجه اش را حداقل در باب تنفر و دین گریزی می بینیم. و امروز دوستان روشنفکر ما، باز هم قرائت نادرستی از اسلام را پیش گرفتند و بسیار کندتر از دستورات واقعی اسلامی عمل می کنند و دیر نیست که نتیجه اش را ببینیم
این درست که نباید همه چیز به گردن دشمن بی افتد، اما اینکه همه دوست فرض شوند نابخردانه است. اینکه هیچ کس با پیشرفت ما مشکلی ندارد نامعقول است، اینکه سازمان های حقوق بشری و ساختارهای سازمان ملل منصف و دقیق فرض شوند سادگی است.
این پست به علت خواب آلودگی در لحظه و بی حوصلگی در روزهای آینده نصفه ماند و بیات شد.

جستجوی این وبلاگ