۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

حس نوستول مردم خوشحال! 2

كوچه- زدبازي!

پ.ن: وقتي ميگيم نوستول، يعني يه زماني بوده، الان خاطره شده. اما واقعن يه زماني بوده كه مردم خوشحال بودن؟!

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

قربان

*
به نام خدا
براي شما از آن شتران قرباني سودهايي است، تا زماني معين، سپس محل قربانيشان به سوي بيت العتيق است * براي هر امتي مناسكي قرار داديم، تا نام خدا را ياد كنند بر آنچه از دامهاي زبان بسته روزيشان كرده است. خداي شما خدايي يگانه است، پس به فرمان او گردن نهيد. و فروتنان و دريادلان را بشارت ده *‌ آنان كه چون ياد خدا شود دلهاشان به لرزه در آيد، و بر آن چه به آنها مي رسد صبر كنند، و نماز به پا دارند، و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق كنند
راست گفت خداي بزرگ و بلند مرتبه
*
پ.ن: براساس شرع، حيواني كه نام خدا به هنگام ذبحش عامدانه ذكر نشود، نه تنها حرام، كه نجس (پليد) است. زندگيمان چطور؟ كارهايمان را چقد براي او انجام مي دهيم و يادش مي كنيم...
پ.ن2: عتيق= كهن؛ آزاد. معني دوم را بيشتر مي پسندم. آن 4ديوار سياه رنگ بي زينت، كه سادگي اش دل آدم را هزار جا مي برد و آرام مي كند.
پ.ن3: با يادت، دلمان نمي لرزد. صبر هم كه حاليمان نمي شود. نمازهامان هم الاكلنگ است بيشتر. انفاقمان هم كه به درد عمه مان مي خورد. خدايا، بشارت را بيخيال، مي شود فقط داخل آدم حسابمان كني؟!
پ.ن4: حج، 34-36

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

آدميزاد

كلن آدميزاد- به همون معني احمقش
توانايي خاصي داره در تخريب چيزايي كه دوسشون داره
اونم يكي يكي
مخصوصن اگه مفت به دست آورده باشه

پ.ن: بچه گربه ما عادت داشت با دم خودش بازي ميكرد، هي دور خودش چرخ ميزد، سعي ميكرد دمشو بگيره. حالا كه اين يكي ميگه "كي پا رو دمت گذاشته؟"، اولين كسي كه به ذهنم ميرسه خودمم...
پ.ن2: نفسم...

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

Overdose

راهنمايي كه بودم كله ام بوي قرمه سبزي ميداد (بعضيا ميگن هنوزم ميده)
همش تلاش مي كردم يه جور متفاوتي فك كنم و نظر بدم
يكي از نظرياتم اين بود كه همه دردهاي بشريت از احساساتشه، اگه فقط با عقل عمل كنه همه مشكلاتش حل ميشه؛ شايد چون پررنگ ترين چيزي كه از بشر ميشه ديد احساسشه، و در كنار اون مشكلات بي پايانش
يه كم بعدش، توي دبيرستان
تونستم نظرمو تعديل كنم، يه كم آدميزادي تر فك كنم بهش
اما اين چن روز به لطف روزگار و دست تقدير، اون قدر از احساس و عشق و علاقه و زندگي و امثال اينها ديدم و شنيدم و گفتم و خوندم
كه دلم ميخواد همش رو با هم بالا بيارم، درست همون كاري كه توي راهنمايي كردم.
تقصير من نيست،
هر عمل افراطي، يه پاسخ تفريطي به دنبال مياره
به هر حال، اين كارو نمي كنم، اگه قرار باشه آدم هركاري دلش ميخوادو انجام بده كه باز ميشه هموني كه ازش فرار مي كنم
به اين ميگن دور باطل واقعي...
پ.ن: قرار نبود بنويسمش. اومدم ديدم سيستم برخلاف اراده من روشن مونده...
پ.ن2: Mary & Max. به شدت پيشنهادش مي كنم، البته نه براي اينكه بخواي به مفهومش فك كني، فقط براي اينكه يه ساعتي لذت ببري...

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

فوری: به مناسبت فوت مرهوم مقفور، علی کردان

بعضیا جدن همیشه بد میارن
بیانیه هیئت دولت به مناسبت درگذشت مرحوم کردان:
انا لله و انا اليه راجعون
درگذشت خادم خستگي ناپذير عرصه‌هاي خدمت به نظام مقدس جمهوري اسلامي، مرحوم مغفور علي كردان مايه تعلم و تاثر فراوان گرديد.

پ.ن: دولت و وزیر باید به هم بیان دیگه...
پ.ن2: محض اینکه مطمئن بشیم اشتباه خبر گزاری نبوده، خبرگزاری های فارس، فردا، قطره و ایلنا رو هم چک کردم. خوبیش اینه که هیچ کدوم درستش نکرده بودن، احتمالن برای حفظ امانت...
پ.ن3: دکتر کردان، خدا رحمتت کنه، بود و نبودت مایه خنده و شادی دل مسلمین شد...

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

يك سال پيش، در چنين روزي...

پارسال، توي همين روزا بود. ترم 3، تا ديروقت بايد واسه كلاس باكتري شناسي عملي ميمونديم و جون مي كنديم.
اون شب مطابق معمول واسه برگشت آويزون كوروش و اون پرايد بي نظيرش بودم، كه سورنا و امير هم بهمون اضافه شدن. كوروشم گفت كه سر راه بايد بره خونه مادر بزرگش يه مانيتور رو تحويل بگيره و از همين جهت يه كمي بايد صبر به خرج بديم.
به فاصله 10 دقيقه از دانشگاه، جلوي خونه مادربزرگ كوروش توقف كرديم، شايد حدود چند دقيقه، و كوروش رفت بالا. من بودم، سورن، امير، پرايد و...
پس شد آنچه شد!


كوروش اون شب تا خونه پياده رفت، احتمالن محض افزودن عذاب وجدان ما و كم كردن روي دوستان!
پ.ن1: باور بفرماييد كه من از اساس با اين شوخي مخالف بودم! كلي هم عذاب وجدان گرفتم. همون اول فيلم كه ديديد...
پ.ن2: پيام كه بوديم، ميگفتن شوخي پيامي همه جا معروفه، راستم مي گفتن، ولي اين يكي ديگه...
پ.ن3: كوروش، هاگ!

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

سالاد ماهي

اگرچه كه نحوه تهيه اين غذا طي 24 ساعت گذشته توي ذهنم شكل گرفت و به عمل در اومد، اما به نظرم ايده كار نبايد چيز جديدي باشه و احتمالن غذاهاي مشابهش رو شنيديد يا تجربه كرديد. به هرحال تجربه خوبي بود، به نظرم ارزش امتحان كردنشو داره
اول از همه به يه مقدار كلم پيچ سفيد نياز داريم. خيلي ساده و مثل سايرسالادها خردش مي كنيم و خوب ضدعفوني مي كنيم.
براي ماهي، ماهي شير رو پيشنهاد مي كنم. ولي كلن هر ماهي كه فيله بي استخون مناسبي داشته باشه و البته چرب باشه جواب ميده. ميشه از تن ماهي هم استفاده كرد، كه البته مطمئن نيستم چقد خوب در بياد، چون بوي خاصي داره كه كاملن با چيزي كه توي ذهنمه متفاوته (اساسن تن ماهي با همون ماست و پياز بهتره تا اينكه بلايي سرش بياري). ماهي رو براي اينكه زياد خشك نشه بهتره توي ظرف چدني توي فر بذاريم يا اينكه روي آتيش كبابي كنيم و قبل اينكه كاملن برشته بشه برش داريم.
از اينجا به بعد ديگه كار آسونه. ماهي رو با دست خرد ميكنيم، تيكه هاي كوچيك 1 سانتي. بعد هم با كلم حسابي مخلوط مي كنيم.
حالا مي رسيم به پنير! بهتره از پنيرهاي چرب و كم نمك استفاده كنيم، مثل پنير گودا، اسروم(esrom)، بوتركيزه و يا موتزارلا. من شخصن اسروم رو ترجيح ميدم. پنير رو به صورت ورقه هاي يك سانت در يك سانت يا به شكل حبه هاي هم اندازه تكه هاي ماهي برش مي ديم و روي مخلوط ماهي و كلم ميريزيم. اينجا بايد يه چيزي رو دقت كنيد. مقدار پنير بايد تقريبن نصف يا يك سوم ماهي باشه، بيشترش به خودتون مربوطه، ولي كمتر نشه. مقدار كلم هم بايد كم باشه، تقريبن از لحاظ حجم هم اندازه ماهي يا نهايتن يه كوچولو بيشتر.
عملن كار تمومه، ميتونيد روش حلقه هاي گوجه بذاريد، يا اصن از اين گوجه هاي فسقلي استفاده كنيد. به علاوه استفاده از ريحون يا جعفري تازه (كنار غذا يا يه مقدار كم روي سالاد) خيلي خوبش ميكنه
اما اگر اين تركيب رو امتحان كنيد مي بينيد كه چندان خوردني نيست! بيشتر به علت اينكه توي حلق آدم ميماسه. اينجاست كه نقش پراهميت سس مشخص ميشه
مايونز، چند قاشق ماست (رقيق كننده)، روغن زيتون (ساده براي رقيق كردن سس و روغن بكر براي معطر كردن سس)، يه قاشق چايخوري سركه خرما، آب ليمو، فلفل، مقادير خيلي زياد پودر سير (يا سير رنده شده)، آويشن و سبزيجات معطر
فلفل و سير از همه اش مهمتره، بعد سبزيجات و آويشن و اينا. توجه كنيد كه مقدار سس در غذا فقط بايد مقداري باشه كه سالاد بهش آغشته بشه، بيشتر از اين باعث ميشه كه مزه اصلي ماهي و پنير رو احساس نكنيد...
حالشو ببريد :)
پ.ن: يك نوشيدني خنك و ترش (مث آب پرتقال، سيب ليمو يا شربت آبليمو) در كنار اين غذا به شدت توصيه مي شود.

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

ديكتاتوري، همواره با بشريت1

مدتي است ايده اي برايم متصور شده كه بشريت، همواره و به اشكال گوناگون و به دلايل و شدت هاي متفاوت با ديكتاتوري همراه بوده و هرگز رهايي پيدا نكرده (بگذريم كه مطمئن نيستم كه ديكتاتوري مطلقن شر باشد!).

اينجا سعي مي كنيم قسمتي از دلايلم را بياورم:

يكي از مسائلي كه موجب مي شود ديكتاتوري همواره همراه ما و در درون زندگي ما باشد، اين است كه آن را- همچون بسياري از گناهان و خطايا- توجيه و نتيجتن كتمان مي كنيم. بنابراين در بسياري از مراحل زندگي، رفتار ديكتاتورمآبانه ما تحت رفتارها يا ساختارهاي خودساخته پنهان مي شود و به گونه اي ديگر جلوه مي كند

مثال رايجي كه مرا به نوشتن اولين قسمت اين مطلب كشاند، بحث هايي است كه در جمع هاي خودمان براي تصميم گيري در ارتباط با موضوع يا برنامه اي مطرح مي كنيم. البته شايد اين مثال در مورد جمع هايي كه هنوز مختصري رودربايستي دارند آشكار تر باشد. اينكه همه جمع شده ايم، برنامه را تنظيم مي كنيم، و هركداممان پيشنهادي مي دهيم. به طور معمول كدام پيشنهاد پذيرفته است؟

1. شخص خاصي كه مقبوليت متناسبي دارد آن را مطرح كرده باشد (مقبوليت مي تواند تنها سن بيشتر و يا سابقه و تجربه بيشتر باشد)

2. براي اولين بار و به صورت مبتكرانه مطرح شده باشد، بنابراين نظرات فرد پيشنهاد دهنده بيشتر مورد توجه است

3. فرد مطرح كننده اصرار زيادي روي جزييات داشته باشد، و يا پيشنهاد خود را با آب و تاب و دلايل متعدد بيان كند و مكرراً از آن دفاع كند

4. ....

در هر يك از اين موارد، تنها پيشنهاد يك نفر به ظاهر مورد قبول قرار مي گيرد، چرا كه ديگران به هر جهت با آن مخالفتي نمي كنند، يا به خاطر خجالت و حيا و احترام، يا به خاطر عدم توانايي بيان صحيح دلايل، يا بي حوصلگي (يك مقدار بارزتر، اگر دوستان خاطرشان باشد، برنامه استقبال از ورودي 88، دفتر انجمن...)

اين، يكي از انواع ديكتاتوري است، كه به نظرم در بسياري از موارد فرد ديكتاتور خودش از عمل خود آگاهي نسبي دارد، منتها خود را توجيه مي كند و به اين ترتيب حرف خود را بدون عذاب وجدان تحميل مي كند

و البته، داستان بيش از اينهاست، و عميق تر از اين حرف ها...

۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

ويرگول

روزگاري بود كه دنيا بود و ما نبوديم
،
روزگاري خواهد بود كه دنيا هست و ما نيستيم
كما بدأكم تعودون...
نقش ويرگولي خود را چگونه ايفا مي كنيم

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

حسب حال

مردان خدا پرده پندار دريدند
يعني همه جا غير خدا يار نديدند...
لينك

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

باربي1: آزمايشگاه

واقعن يه لحظات رمانتيكي توي زندگي آدم هس كه معلوم نيس دوباره تكرار بشه يا نه. يكيش همين پريروز بود، من و خشايار توي آزمايشگاه با عصاره باربي واكنش گذاشتيم! اگه بدونين چقده خوش گذشت... D:
حقيقتشو بخواين نمي دونيم چرا واكنشمون اين رنگي شد، حتي نمي دونيم درست انجامش داديم يا نه، به نظرم اينم از خواص لحظات رمانتيكه...






۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

نوستول: لطيفه هاي منقرض شده

نقل از عامه پسند:
٭
رشتی‌ها به چه چیزهایی چه می‌گفتند و علت انقراض این نوع جوک چه بود؟
.
پاسخ يكي از كاربران:

كفش : نفربر
دگمه : بستني
دمپايي : منبر
چنگال : يكي بود يكي نبود
درباز كن : تقوا
بچه گربه : نيمكت
پاي گربه : پاكت
قايق : كفتر
ماشين : مراكش
پاك كن : مالش بر دانش
ويلن : ميره و مياد خوشم مياد
مگس : پرويز
خرمگس : پرويز تركه
بادمجان : خيار عزادار
دماغ : نفس كش
گوش كوب : لهستان
كشتي : تش خيس
چراغ خواب : شاهد ماجرا
خرما : نره خر کیشمیش
آینه : من درش پیدا
شیشه : آنورش پیدا
حمام : پاکستان یا زنده شورخانه
...
:))

جستجوی این وبلاگ