۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه
آشپزی: خورش هویج!
خورش هویج اصالتن غذای گیلانی هاست. ما هم از مادربزرگ خدا بیامرزمان به ارث بردیم که الحق دست پختش رو دست نداشت، البته گمونم این تصور همه گیلانی ها درباره مامان بزرگشونه. این غذا انصافن خیلی خوشمزه است، هم به نسبت سایر خورش ها ساده است.
چیزایی که لازم داریم: هویج خلال یا حبه شده؛ پیاز؛ مرغ؛ آلو.
مرغ رو به همراه زردچوبه و پیاز میذاریم بپزه، درست مثل همه مواردی که میخوایم مرغ بپزیم. این وسط هویج رو با مقدار ناچیزی رب و زعفرون سرخ می کنیم. تاکید می کنم ناچیز. وقتی وسطای کار سرخ کردن رسید بهش پیاز رو هم اضاف می کنیم، چون پیاز خیلی زود تر از هویج سرخ میشه و اگه اول بریزیم میسوزه، میدونید دیگه.
خب، حالا هویج و پیاز خوب سرخ شدن و طعم گرفتن، مرغ هم کما بیش پخته. تنها کاری که باید بکنیم اینه که پیاز های درسته ای که همراه مرغ پختیم (برای اینکه بوی بد مرغ رو بگیره) خارج می کنیم، بعد بهش هویج و پیازداغ رو اضافه می کنیم. یه کمی هم دوباره روش آب می ریزیم، تا جایی که کل مخلوط هویج و پیاز و مرغ برن توی آب. چند تا دونه آلو هم میندازیم توش. این یکی سلیقه ایه، ولی به نظرم تاثیر فوق العاده ای روی مزه غذا داره. حالا درش رو میذاریم، شعله کم، به مدت 1-1.5 ساعت. مهمترین نشونه اینکه غذا خوب پخته، رنگ مرغه که اولش سفیده، اما وقتی با هویج خوب بپزه تیره میشه، تقریبن قهوه ای. خود آب خورش هم حسابی باید لعاب بده و غلیظ باشه، اگه نیس درش رو بردارین بذارین آبش بره. هویج هم حواستون باشه که خوب نرم شده باشه.
این غذا رو میشه مثل تمام غذا های شمالی با سیر خورد، ولی گمون نمی کنم پیاز هم مشکلی ایجاد کنه. همین طور سبزی تازه، باید خوب بشه.
پ.ن: راستش مقدار مواد رو درست نمیدونستم، خودم چشمی کار کردم. یعنی برای هر نفر یه رون کامل مرغ (تقریبن دیگه، بسته به شخصیت و اخلاق اعضای خانواده!:دی) و یه حدود 3-4تا هویج درشت. پیاز داغ هم به میل خودتون. از اضافه کردن زعفرون و زردچوبه زیادی هم بپرهیزید
این هم از این. خوب و ساده و خوشمزه. لذت ببرید!
نهضت ادامه دارد...
۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه
فحش!
و از آنجایی که دلمان می خواهد مثل گذشته میزان مشارکت عمومی در نوشته ها بالا باشد
و از آنجایی که در این ایام همه در ظاهر و باطن به زمین و زمان و مایتعلق فحش می دهند
تصمیم گرفتیم فستیوال فحش بگذاریم
که هم دلمان خالی شود، هم سطح اطلاعاتمان افزایش یابد
هرکس سه تا از فحش های مورد علاقه اش را اینجا ثبت کند
توجه! هرگونه فحشی که به خانواده فرد اطلاق شود- اعم از خواهر، مادر، پدر، پدرجد و...- مورد پذیرش نیست!
خودم شروع می کنم:
زباله
حیوون
بی شرافت!
۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه
رحم الله من قرا فاتحه
پ.ن: http://bahmanagha.blogspot.com/2009/07/blog-post_24.html
۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه
کفاره
میروم خرید، مثل همیشه، معمولی معمولی. صاحب این سوپر سرکوچه تازه عوض شده است. جوان با مرامی می زند. خرید می کنم
- شیرقهوه هم دارید؟
مکث. خیلی مطمئن نیست
- از این تاریخ دارها. خارج از یخچال هم میشه نگهداشت. اینجاها معمولن روزانه یا میهن میارن
سررسیدش را باز می کند و یادداشت می کند...
با لبخندی می گوید:
مغازه قبلی که بودیم- 2تا خیابون اون طرف تر- از این چیزا نمیاوردیم. همه محصولاتمون پگاه بود. ملت حداکثر یه دلستر یا ایستک می خریدن. این باواریا و اینا نبود... اینه که بلد نیستیم این چیزا رو، باید بنویسم بیارم
من هم لبخندی زدم. تا دلت بخواهد تلخ. این ها را که گفت و تمام شد، یاد تراول 100تومانی توی جیبم افتادم که باید خرد می کردمش. اختلاف 2تا خیابان، باز هم شروع کرد بر اعصاب ناسور شده ما لیف کشیدن! "هسته لیمو همیشه خدا زهرمار است، اولین بار و چندمین بار ندارد!"
بیرون که آمدم، صدای آکاردئون زن محلمان اسکناس دو تومانی را از دستم ربود. خوب شد، کفاره بهتر از آتش است...
۱۳۸۸ تیر ۳۰, سهشنبه
قهرمان بزرگ؛ برنده جایزه صلح محمود!

یادش بخیر، تابستان سال دوم دبیرستان بود، مختصری مانده به آغاز زمستان احمدی نژادی. تازه کار تحریم شرکت های صهیونیستی را شروع کرده بودیم (بگذریم از درست یا غلط بودن این تفکر). در همین رابطه با معلم عزیز و دوست داشتنیمان آقای غیوران- که برحسب اتفاق یک سوپر بسیجی و طرفدار پرریشه آقای احمدی نژاد است- مشورت می کردم. این وسطها بود که با یک شور و شوقی گفت: احتمالن از اولین کارهایی که آقای احمدی نژاد انجام میده تخته کردن در این شرکتهاست!
پریروز با دیدن این عکس، بی اختیار یاد این خاطره و تمام بحثای انتخاباتی چند ماه اخیر با این معلم خوبم افتادم. توی این 4سال، نه تنها در هیچ یک از این شرکت ها تخته نشد، که همه آنها بدون استثنا رشد عجیبی کردند. با مردم اسرائیل هم که دوست شدیم. اعتراض همه مراجع و مسئولین و نمایندگان و غیره هم ظاهرن به فلان آقای رئیس جمهور بود که این "دوست یاب مهربان" تبدیل شد به معاون اول.
بگذریم از شایعاتی که در مورد اصل و نصب آقای احمدی نژاد شنیده می شود...
آه از دلم، آه
پ.ن: آقای غیورانی که هنوز به اندازه برادرم دوستت میدارم، شعری که مادرت سالها پیش در سیاهچال های آن سگ پدر زمزمه می کرد، امروز ورد زبان ما شده است، نمی دانم می فهمی یا نه؟! یک روز برایت پستش خواهم کرد. یک روز که دلم بیشتر از اینها گرفته بود...
خبر علمی!
پ.ن: برگرفته از جزوه اول حساسیت. با تشکر از دوستان گروه ایمونو. البته کلمه عروق ناخواسته حذف شد!
پ.ن2: اصن با مزه نبود، حتی خودمم نخندیدم بهش، فقط محض اینکه تفریحی کرده باشیم با این جزوات لعنتی.
از خبر گزاری ها
آیت الله یزدی در پاسخ آیت الله هاشمی رفسنجانی- که بیان کردند پایه حکومت اسلامی از ابتدای اسلام مردم بوده اند و حکومت وابسته به مردم است- چنین بیان کردند:
رییس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ادامه داد: اصل مهمی که زیربنای حکومت اسلامی است، مورد توجه آقای هاشمی قرار نگرفت اینکه اگر مردم باشند حکومت هست و اگر نباشند نیست، این غلط است. شک نداریم که علی(ع) خلیفهی پیامبر (ص) است اما زمانی که پیامبر (ص) رحلت نمودند مردم با ایشان همراهی نکردند. آیا این مساله به این معنا بود که حضرت علی (ع) خلیفه نبود، این گونه نیست. حضرت علی(ع) کنار نرفتند و در حد توان حتی مردم را ارشاد و راهنمایی کردند. یعنی امیرالمومنین در 25 سال خلیفهی مسلمین بودند به عبارت دیگر ایشان مشروعیت را داشتند اما مقبولیت نبود. بعد از مرگ عثمان میبینیم که مردم همراهی کردند و علی (ع) خلیفه شد.
وی در ادامهی سخنان خود مثالی از رهبری امام راحل در زمان طاغوت ارائه کرد و گفت: هنوز طاغوت حکومت میکرد که امام دستورات حکومتی صادر میکردند که این دستورات با اتکاء به مشروعیت از طرف خداوند و به خاطر اینکه ایشان نائب امام زمان (عج) بودند، صادر میشد.
پ.ن: ایشان یا هنوز تفاوت معنای مقبولیت و مشروعیت را نمی دانند، یا واقعن قصدشان خلط بحث و قاطی کردن یک سری مطالب بوده که خود و سایر علمای هم نظر را توجیح کند
پ.ن2: بالاخره امیر المومنین خلیفه بودند یا خلیفه شدند؟
.
خبر دوم:
ایرنا:
پشت پرده ناآرامي هاي "سين کيانگ" ايالات متحده قرار دارد که با استفاده از تفاوت هاي نژادي و مذهبي مردم منطقه؛ آن را بعد از تبت به دومين هدف براي ضربه زدن به چين تبديل کرده است.
چنين واقعيت اينست که ناآرامي هاي اخير چين را به هيچ وجه نمي توان مذهبي قلمداد کرد و اصولا چنين مساله اي صحت ندارد؛ اينکه يک عده با شعارهاي انگليسي درباره آزادي و غيره جلوي دوربين هاي شبکه هاي تلويزيوني غرب رژه بروند را نبايد اقداماتي مذهبي دانست آنهم در ايالتي که درصد کساني که با انگليسي آشنا هستند به صدم درصد نيز نمي رسد. اگر چه برخي با ساده لوحي از تلاش براي آزادي و غيره در ايالت غربي چين سخن مي گويند اما واقعيت استفاده ابزاري آمريکايي ها از مسائل داخلي چين براي اهداف جهاني خود است.
کیهان:
پرچم حمایت از مسلمانان چین در دست امریکاست.
جریانی در داخل ایران است که در هر حادثه ای، ماهیت ماجرا و طرف های درگیر هرچه و هر که باشد، برایش تفاوتی نمی کند. هدف، همراهی با غرب در همه وجوه و به هر شکل ممکن است و در این راه، چشم و گوش بسته و به عبارت بهتر «فکر» بسته، در خدمت اهداف غرب گام برمی دارد. علی رغم اینکه اکثر کشته شدگان درگیری های اخیر چین از قوم غیر مسلمان است، رسانه های مدعی اصلاحات همه کشته شدگان سین کیانگ را مسلمان معرفی کردند و در همان حال به جای حمایت از مسلمانان اویغور، تحلیل های محافل و رسانه های غربی را بازنویسی کردند.
پ.ن: فارغ از اینکه این حرف ها چقدر درست است و چقدر برگرفته از نیاز دولت برای حمایت از چین به هرقیمتی، سوالی هست، که وظیفه چه می گوید؟ ما کجاییم و چه کسی کشته می شود و ما چه می گوییم؟ گناه چه کسی را می شوییم؟
لطفاً مثل هميشه فحش ندهيد، دليل بياوريد!
دلم نیامد این یکی را نیاورم اینجا! ما نمی دانیم با این همه سنگ پا کجایمان را بسابیم آخر؟!
۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه
۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه
پیام کوتاه!
همان نظر سریع (نماینده دیگری از مزخرف بودن ترجمه عین به عین)، کوییک کامنت، یا QC bar خودمان است.
نظر به درخواست دوستان و اینکه نیازش برای خودمان هم احساس می شد و اینکه بالاخره باید جایی برای داشتن ارتباط سهل الوصول وجود داشته باشد و اینها، این پست برای نظرات شما فعال می شود. هر پیام نا مربوطی داشتید همین جا ثبتش کنید، بعد ما جوابش می دهیم، حالا یا همین جا یا توی صفحه خودتان. اینکه بعدها از کجا پیدایش کنید، اضافه اش می کنم به پیوند ها، باریکه سمت راست، اون پایین.
تا ببینیم چه می شود...
این روزها
دو راهی ها یکی یکی پدیدار می شوند و می مانند، تا زمانی که داغشان را به دل سیاه ما بزنند
اراده ها ذره ذره سست می شود، تا آنجا که انسان را می شکند، بارها و بارها و بارها
سخت می شود همه چیز، آن هم یکهو
و سخت تر است، اگر معنای توکل را فراموش کرده باشی
چه بد دانش آموزی است، آن کس که درسهایش را از یاد ببرد
و چه بد تر، معلمی که آموزه های خود را عمل نکند
چگونه است، که بد و بدتر در یک مکان و زمان تجلی می یابند، نمی دانم
دیوانه می شوم آخر
.
پ.ن: خوبم. اندکی فرسوده شدم، رفع می شود به امید خدای
پ.ن2: خدا میداند چقدر حرف دارم برای نوشتن، چقدر... اگر این ایام منحوس بگذارد
۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه
آقای فوتو!
کلاردشت. همین هفته پیش که فرار کردیم رفتیم شمال
این لینک هم ببینید. پاناراما بود نتونستم اینجا جاش بدم!:دی
۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه
حسب حال ما(blast)!
۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه
راه بی پایان
